شهرستان مغان (گرمی)    
 

چند شعر از استاد فقید علی پاشاپور شاعر گرمی مغان استان اردبیل

( توحید )
بنام خالق حی و تبارک
بوَد نامش به دیوانم مبارک
در اوصافش قلم در پیچ و تاب است
شمارش درکمالش بی حساب است
سخندان و سخن سنج وسخن گوی
همه سرگشته و حیران در این کوی
نویسد هرچه از او کِلک سالک
نمی باشد به یک منظومه مالک
قلم در مدح او مات است و حیران
قدم درکوی وی لنگان و لنگان
خداوند زمین و آسمان است
از اول ذات پاکش لامکان است
کریم است و رحیم است و غفوراست
به عالَم خوان احسانش وفوراست
خطاها را ز خاطی و گنهکار
ببخشاید خداوند مددکار
بود هستی ما از قدرت او
خلایق بهره مند از نعمت او
همه مبهوت در اسرار خلقت
همه انگشت برلب در صناعت
ز لطف بی کران حق منان
فکندم خویش را بر باب احسان
همان بابی که اربابش حسین(ع) است
شفیع محشر است و شاه دین است
پاشاپورم نوشتم (اشک ماتم)
دهد تا شاه مظلومان نجاتم

بقیه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خاطراتی که دوستان "پاشاپور" از او نقل کرده اند


جناب آقای احد امیری از دبیران و فرهنگیان پیشکسوت گرمی مغان

جناب آقای یوسف بدرزاده کارمند بازنشسته مخابرات و از حسینیان و بازیگران شبیه خوانی در گرمی مغان

و استاد دکتر محمدباقر بهشتی افتخار مغان و استاد دانشگاه تبریز از زنده یاد "پاشاپور" خاطراتی به شرح زیر نقل کرده اند.


احد امیری می گوید:
" پاشاپور" سینه اش لبریز از عشق و محبت به مردم بود. اختلافات بین روستاها را که در محکمه و با مسیر قانون و در چارچوب مقررات امکان حل نشدن نداشت یا بسیار زمانبر بود ، ایشان چند نفر از معتمدان یا دوستانش را بر می داشت و به دهات می رفت و با خنده رویی و با بوسیدن روی طرفین دعوا حل می کرد.


" پاشاپور" به فکر همه بود. روزی ما را برداشت به یک روستا برد، اسم روستا را نمی گویم. اما شنیده بودیم که اختلاف ناموسی دارند و روستاییان همدیگر را تهدید می کنند و افراد بی طرف نیز به طرفین دعوا اضافه شده بودند و روستا کاملا در آستانه نزاع بود. گفته می شد علاوه بر شمشیر و چاقو و تبر... چند نفر سلاح گرم هم دارند و نزدیک بود نبرد خونینی برپا شود.

روز جمعه بود ساعت ۱۰ صبح که به روستا رسیدیم کسی ما را تحویل نگرفت. بیچاره "پاشاپور" التماس کنان با آن هوای سرد جلو مردم را می گرفت ولی کسی قبول نمی کرد. دلم به حالش می سوخت. گاهی جلوی اینو می گرفت و گاهی جلو اونو.
سکوت عجیبی توام با نگرانی به روستا حاکم بود. تا ساعت ۶ عصر همه گرسنه بودیم. مرحوم داودی عصبانی شد و خطاب به "پاشاپور" گفت: "علی" بیا برگردیم، اینجا بوی خون میده و من مدام سیگار می کشم و دهنم کف کرده، یک استکان چای هم نخورده ام.
من قادر نبودم به "پاشاپور" اعتراض کنم چون دایی من محسوب می شد. پاشاپور برگشت به من گفت: ببین یک قوری چای میتونی برای این ... پیدا کنی؟ ناگهان دیدم یکی از دانش آموزانم اهل اون روستاست. گفت: آقای امیری سلام. چیزی لازم دارید؟. گفتم فقط یک قوری چای. رفت و آورد.

اهالی روستا همچنان الدورم الدورم (می کشم می کشم) می گفتند اما پاشاپور تبسم می کرد. همه جا تاریک شده بود یهویی دیدم پاشاپور روی زمین دراز کشیده. ترسیدم و گفتم دایی چی شده؟ گفت: اینها مرتبا می کشم می کشم می گویند و منهم به اینها میگم اول منو بکشید بعد همراهانم را. چه چیزی بدست شما می آید؟
برگشتم و پس از چند دقیقه دیدم داره میاد و خنده به لب داشت. هوا خیلی سرد بود. ما داخل ماشین نشسته بودیم."پاشاپور" گفت: گشایشی حاصل شده. بالاخره ساعت ۹ شب مساله حل شد و روستائیان برای ما گوسفند سر بریدند.
"پاشاپور" همه را با هم آشتی داد و خواهش کرد روبوسی کنند. موقع برگشت، باز مرحوم داودی اعتراض کرد. پاشاپور به داودی گفت: فکر می کردی به این آسانی است؟ نزدیک بود کشتار راه بیفتد. عده ای راهی زندان می شدند. فکرش را بکن به سر بچه و زنانی که همسرشون کشته می شد چه می آمد؟

یه روز هم دیدم کارمندان دادگاه گرمی در حیاط اداره روی صندلی نشسته اند و با هم شوخی می کنند. مرحوم عزیزیان منو صدا کرد و گفت بیا پیش ما. آقای دست افشار رئیس دادگاه به شوخی گفت: این آقای پاشاپور کار ما را کساد کرده. همه را آشتی داده و فعلا ارباب رجوعی نیست . داریم صحبت می کنیم.


بله "پاشاپور" مرد آشتی و صلح بود و در مراسم ختمش همه دیدند که از کوچه قنادی برقی که تقریبا وسط شهر است تا مقابل خانه پاشاپور در محله حسینیه، مردم جمع شده بودند و می گریستند.

در مراسم ختم زنده یاد "پاشاپور" در مسجد جامع گرمی جای خالی نبود و مرحوم شیخ صادق (از هیئت امنای مسجد) مدام می گفت: آقایان لطفا بلند شید تا اونهایی که از دهات آمده اند و بیرون مونده اند وارد مسجد شوند، آنها هم مهمانان ما هستند لطفا برخیزید تا دیگران نیز وارد مسجد شوند.
در قبرستان در زمان تدفین او، حال آقای رحیم محرمپور و چند نفر دیگر خراب شد. مردم از خاک گور وی بر می داشتند و به سر خود می ریختند.

توصیف کردنی نیست حالم بد شد. خداوند قرین رحمت و مغفرت فرماید . احد امیری

یوسف بدرزاده بازنشسته مخابرات نقل می کند:
مرحوم استاد پاشاپور از مردان نیک و خیلی خوش اخلاق و مهربان بود. بنده سال 69 بود که در مراسم تعزیه یا بقول خودمون شبیه خوانی نقش زینب خوان را در محله صاحب الزمان (عج) ایفا می کردم و استاد پیش من می نشست و همه اش به من روحیه می دادند و می گفتند: یوسف جان خیلی خوب می خوانی، عالیه ، فقط سعی کن صداتو بازکنی.
من خیلی خوشحال می شدم و ادامه می دادم. بعدها با خود فکر کردم که اگر آن روز به جای ایشان، کس دیگری بود و از من ایراد می گرفت و بجای تشویق، مذمت می کرد، دلسرد می شدم و نمی توانستم نقش خودم را بازی کنم.
این خاطره ای بود که از ایشون دارم. خدایش با اربابش آقااباعبدالله الحسین( ع) محشورگرداند ." یوسف بدرزاده

دکتر محمدباقر بهشتی نقل می کند:
علی پاشاپور ۶ سال از من بزرگتر بود. او با برادر بزرگ من (فرض الله) دوست صمیمی بود و از آن طریق من با ایشان ارتباط داشتم. او با برادرم در سربازی هم در آذربایجان غربی (قسمت کردنشین) با هم بودند و در مکاتباتی که آن موقع داشت، اشعاری را هم به برادرم می نوشت.
زنده یاد پاشاپور بسیار مردمدار و خوش اخلاق بود و فکر می کنم همه کسانی که او را می شناختند، به بزرگوار بودن آن جاویدنام اقرار می کنند.
خداوند روح آن مرد بزرگ را که زود از بین ما رفت. شاد کند و به فرزندان و دیگر بازماندگانش سلامت عطاء فرماید. محمدباقر بهشتی

اشک ماتم ؛ نخستین اثر شاعر علی پاشاپور در موضوع مرثبه و مداحی

عنوان

اشک ماتم نخستین مجموعه شعر استاد علی پاشاپور است که در انتشارات یاران تبریز به زیور طبع آراسته شده و حاوی مرثیه های جانسوزی درباره امام حسین (ع) و یاران باوفای آن حضرت است. اشعار این کتاب را مداحان آذربایجان و بخصوص گرمی مغان در مجالس و محافل با صدای خود می خوانند.

کندیمیز ؛ اثری ترکی و فولکلور از استاد علی پاشاپور

دومین اثر استاد علی پاشاپور شاعر گرمی مغان

کندیمیز مجموعه شعر ترکی است که به سبک حیدربابا به توصیف زندگی سنتی و صمیمی روستائیان گرمی مغان و آذربایجان می پردازد. بخش هایی از این اشعار با صدای خود شاعر که از سوی صدا و سیمای مرکز اردبیل در دهه 60 ضبط شده است، به عنوان آرم یا لوگوی برنامه رادیویی کندیمیز از رادیو اردبیل پخش می شود.

روستای تنگ در گرمی مغان زادگاه استاد علی پاشاپور شاعر آئینی و فولکلور

عنوان

روستای تنگ در بخش مرکزی شهرستان گرمی مغان روستایی کوهپایه ای و دارای جاذبه های طبیعی چشمگیر است و شاعر (علی پاشاپور) دوران کودکی و نوجوانی خود را در دشت های سرسبز و لاله زارهای قشنگ آن سپری کرده است. نزدیکی تنگ به شهر گرمی از مزیت های این روستای زیباست.

یادداشت و دستخط زنده یاد استاد علی پاشاپور شاعر

عنوان
ادامه نوشته

استاد فرید و عیسی پاشاپور بر سر مزار استاد علی پاشاپور شاعر در گرمی مغان

زیارت مزار زنده یاد استاد علی پاشاپور
عنوان
ادامه نوشته

سنگ مزار استاد علی پاشاپور شاعر آئینی و انقلابی در شهرستان گرمی مغان

مزار زنده یاد استاد علی پاشاپور شاعر مردمی در گرمی مغان
مزار زنده یاد استاد علی پاشاپور شاعر مردمی در گرمی مغان

کوچه استاد علی پاشاپور ؛ نامگذاری کوچه زندگی زنده یاد علی پاشاپور شاعر مردمی به نام او

کوچه استاد علی پاشاپور / نامگذاری محل زندگی شاعر
کوچه ای که زنده یاد علی پاشاپور در ان سکونت داشت به نام او مزین شد

شورای فرهنگ عمومی شهرستان گرمی مغان در سال 97 نامگذاری کوچه زندگی استاد علی پاشاپور را به نام این شاعر آئینی و انقلابی تصویب کرد و استاد میرزاده نماینده وقت مردم شریف گرمی مغان در مجلس شورای اسلامی، آیت الله صفری امام جمعه و پدر معنوی گرمی، رئیس و اعضای شورای اسلامی و شهردار شهر در حرکتی فرهنگی و ماندگار، با نصب تابلو و نامگذاری کوچه به نام استاد علی پاشاپور در راستای حفظ و احیای مفاخر منطقه، گامی بلند برداشتند. باشد که انگیزه ای برای جوانان و الگوسازی در جامعه باشد.

 
  BLOGFA.COM