چند شعر از استاد فقید علی پاشاپور شاعر گرمی مغان استان اردبیل
( توحید )
بنام خالق حی و تبارک
بوَد نامش به دیوانم مبارک
در اوصافش قلم در پیچ و تاب است
شمارش درکمالش بی حساب است
سخندان و سخن سنج وسخن گوی
همه سرگشته و حیران در این کوی
نویسد هرچه از او کِلک سالک
نمی باشد به یک منظومه مالک
قلم در مدح او مات است و حیران
قدم درکوی وی لنگان و لنگان
خداوند زمین و آسمان است
از اول ذات پاکش لامکان است
کریم است و رحیم است و غفوراست
به عالَم خوان احسانش وفوراست
خطاها را ز خاطی و گنهکار
ببخشاید خداوند مددکار
بود هستی ما از قدرت او
خلایق بهره مند از نعمت او
همه مبهوت در اسرار خلقت
همه انگشت برلب در صناعت
ز لطف بی کران حق منان
فکندم خویش را بر باب احسان
همان بابی که اربابش حسین(ع) است
شفیع محشر است و شاه دین است
پاشاپورم نوشتم (اشک ماتم)
دهد تا شاه مظلومان نجاتم
بقیه اشعار در ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 13:23 توسط عیسی پاشاپور
|


